ماه به دستش خط کش و می کوبدش هر دم به روی دست های کهکشان سرخ
گلوی شب گرفته
سکوت زرد این خانه اسف بار است
ومن در زیر دشنام تنم
*
که ماه از چرخش بی حد خود خسته
که شب لب تا لب از اصوات بی معنا
که خانه باب دلتنگی
که من در زیر دشنام تنم مرده
سلامچقد شعرها زیبا و عمیقن...موفق باشی...
درود.شعر شما هم زیباست.مانا باشید.
سلام.ممنون از اینکه به وبلاگ من سر زدید.از مطالب شما استفاده کردم.موفق باشید.پویان فراهانی
سلام
چقد شعرها زیبا و عمیقن...
موفق باشی...
درود.
شعر شما هم زیباست.
مانا باشید.
سلام.
ممنون از اینکه به وبلاگ من سر زدید.
از مطالب شما استفاده کردم.
موفق باشید.
پویان فراهانی