ماهی وار
در برکه ی به قد مُشت
از صبح
از خورشید
می ترسم
ماه به دستش خط کش و می کوبدش هر دم به روی دست های کهکشان سرخ
گلوی شب گرفته
سکوت زرد این خانه اسف بار است
ومن در زیر دشنام تنم
*
که ماه از چرخش بی حد خود خسته
که شب لب تا لب از اصوات بی معنا
که خانه باب دلتنگی
که من در زیر دشنام تنم مرده